در روزهای بارانی
جای خالی آدم ها
بزرگتر می شود . . .
اونیکه قدش به عشق نمیرسه،
غرورتم بگذاری زیر پاش
لیلی زیر درخت انار نشست.
درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ ِ سرخ.
گلها انار شد، داغ داغ.
هر اناری هزار دانه داشت.
دانه ها عاشق بودند دانه ها توی انار جا نمی شدند.
انار کوچک بود.
دانه ها ترکیدند.
انار ترک برداشت.
خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.
مجنون به لیلی اش رسید.
خدا گفت: راز رسیدن فقط همین بود. کافی است انار دلت ترک بخورد
مرا چه به تنهایی و سکوت ؟
نقاشی می کشم
دنیای وارونه ام را ،
از اینجا تا بی انتهایی تو
رنگ در طرح
بوسه ای بر باد
درختی در آغوش خاک
آسمانی بی ماه
طبیعتی برهنه
و من
چشمانم حکایت ها دارد ...
مرا چه به تنهایی و سکوت ؟
زندگی باید
غنچه از خواب پريد و گلي تازه به دنيا امد، خار خنديد و به گل گفت : سلام و جوابي نشنيد خار رنجيد ولي
هيچ نگفت... ساعتي چند گذشت گل چه زيبا شده بود ، دستي بي رحمي آمد نزديک، گل سراسيمه ز
وحشت افسرد.. ليک آن خار در آن دست خزيد وگل از مرگ رهيد ..صبح فردا که رسيد خار با شبنمي از
خواب پريد گل صميمانه به او گفت :
سلام
وقتی میخواهمت و نیستی
اتفاق ِ تازه اے نمی افتد؛
فقط من، ذره
ذره ایوب می شوم!!!
نبودن هیچگاه به تلخی فراموش کردن
یک بودن نیست...!!!
باران بهانه بود تا زير چتر من تا انتهاي کوچه بيايي...;
کاش...
نه کوچه انتهايي داشت نه باران بند مي آمد...!
که بوی قرمه سبزی بدهم
یا پیاز داغ
هنوز انقدر زن نشده ام
که زیر تازیانه بی مهری هایت خم به ابرو نیاورم
هنوز انقدر زن نشده امکه آغوش مردانه ات را دوباره آرزو کنم
هنوز انقدر زن نشده ام
که عر عر کنم
اما تو
انقدر مرد نبودی که
پای قولت بمانی
آنقدر مرد نبودی
که نشکنی ساقه ترد احساسم را
آنقدر مرد نبودی که
همراه باشی و تکیه گاه
آنقدر مرد نبودی
...
از تو گله ای نیست
این روزها نامردی آخرین مد سال شده
ای دل فریاد بزن تنهاییت را
ای دل فریاد بزن غریبگیت را .....
ای دل فریاد بزن.........
فریاد بزن و پیروز مندانه تارهای سکوت را رشته رشته پاره کن ....
ای کاش ناله های چو من بلبل حزین
بیدار کردی ان گل در خاک خفته را ........
تعداد صفحات : 7