loading...
سکوت مرگ
سنگ صبور بازدید : 44 دوشنبه 12 دی 1390 نظرات (0)

لحظه های ِ دوریت را با ساعت ِ شنی شمردم ! یك <صحرا> گذشته است ...!!

 

غرنوشت: 

سنگ صبور بازدید : 84 دوشنبه 12 دی 1390 نظرات (0)
به هیچ صراطی مستقیم نیست دلی که، بیتاب ِنوازش ِ سر انگشتان ِ تو باشد!
سنگ صبور بازدید : 55 دوشنبه 12 دی 1390 نظرات (0)

اینجا زمین است. زمین گرد است

تویی که مرا دور زدی.....

فردا به خودم خواهی رسید!!!!!

حال و روزت دیدنیست....!!!

 

سنگ صبور بازدید : 72 یکشنبه 11 دی 1390 نظرات (0)

این ساعـ ـت هم دیگر کوک نمـــ ــی شود،،،


                        تکان نمــ ــ ـی خورد...


خشــــــ ـــک شده...


                              انگـ ــار او هم،

                                       

                                           در رفتنت مــــــــــات شده...!!!

سنگ صبور بازدید : 69 یکشنبه 11 دی 1390 نظرات (0)

ما دنیا رو بوسیدیم گذاشتیم کنار

حالا هی میاد رد میشه میگه یه بوس میدی؟!!!!!.........

سنگ صبور بازدید : 86 شنبه 10 دی 1390 نظرات (0)

هر نتی که از عشق بگوید...

 زیباست

حالا

سمفونی پنجم بتهوون باشد

یا زنگ تلفنی که...

در انتظار صدای توست...

سنگ صبور بازدید : 61 شنبه 10 دی 1390 نظرات (0)

چشمانــــaــم را دیگـــر باز نمی کنم

دیدن این همهــــeــــ جایِ خالی ِ" تـــ ـ ـ ــو"

عاقبتـــــــ ــ مــaــرا ..

یا می کشتــــ یا کـــoـــور می کنـــد ..

سنگ صبور بازدید : 76 جمعه 09 دی 1390 نظرات (0)

اندوهم،

 مرا می فهمد

 کسی جز او برایم شعر نمی خواند

و خشکه های توتون نامرغوب را

بر لبم آتش نمی کِشد

در نبودش،

چه کسی باران را

بر چشمان ماتم

قطره قطره

 معنا می کرد

و یا حتی تو را به خاطر می سپرد.

زندگی زیباست

آسمان آبی ست

و عشق رابطه ی میان انسانهاست

اندوهم

اینها را خوب می داند

و تمام بحث ما امشب این است

سنگ صبور بازدید : 76 پنجشنبه 08 دی 1390 نظرات (1)

آنشرلی هم نشدیم یکی بهمون بگه:

 

 


آنه تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت....!

غر نوشت:

سنگ صبور بازدید : 65 پنجشنبه 08 دی 1390 نظرات (2)

تو سکوت می کنی! فریاد زمانم را نمی شنوی
یک روز ! من سکوت خواهم کرد و
تو آن روز برای اولین بار مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید ....

 

 

 



*حسین پناهی

سنگ صبور بازدید : 54 چهارشنبه 07 دی 1390 نظرات (0)
من اگه خدا بودم... اینقدر هوای دو نفره رو به رخ تک نفره ها نمیکشیدم...
 
غر نوشت:وای خدایاااااااااااااا
سنگ صبور بازدید : 51 چهارشنبه 07 دی 1390 نظرات (1)
یکی بود یکی نبود وقتی خورشید طلوع کرد از پشت پنجره

کلبه ای قدیمی،شمع سوخته ای را دید که از عمرش لحظاتی بیش نمانده بود.

به او پوزخندی زد و گفت:

دیشب تا صبح،خودت را فدای چه کردی؟

شمع گفت:

خودم را فدا کردم تا که او در غربت شب غصه نخورد.

خورشید گفت:

همان پروانه که با طلوع من تو را رها کرد!

شمع گفت:

یک عاشق برای خوشنودی معشوق خود همه کار می کند و برای کار خود

هیچ توقعی از او ندارد زیرا که شادی او را شادی خود می داند

خورشید به تمسخر گفت:

آهای عاشق فداکار،حالا اگر قرار باشد که دوباره به وجود آیی،دوست داری که چه

چیزی شوی؟ شمع به آسمان نگریست و گفت: شمع...دوست دارم دوباره شمع شوم

خورشید با تعجب گفت:شمع؟؟

شمع گفت:

آری شمع...دوست دارم که شمع شوم تا که دوباره در عشقش بسوزم و

شب پروانه را سحر کنم،خورشید خشمگین شد و گفت:

چیزی بشو مانند من تا که سالها زندگی کنی،نه این که یک شبه نیست و نابود شوی!

شمع لبخندی زد و گفت:

من دیشب در کنار پروانه به عیشی رسیدم که تو در این همه سال زندگیت به آن

نرسیدی...من این یک شب را به همه زندگی و عظمت و بزرگی تو نمی دهم.

خورشید گفت:

تو که دیشب این همه لذت برده ای پس چرا گریه می کنی؟

شمع با چشمانی گریان گفت:

من از برای خودم گریه نمی کنم،اشکم از برای پروانه است که فردا شب در آن همه

ظلمت و تاریکی شب چه خواهد کرد و گریست و گریست تا که برای همیشه آرامید

سنگ صبور بازدید : 82 چهارشنبه 07 دی 1390 نظرات (1)
به چشمانم نیا ای اشک
کسی غمخوار قلبم نیست
نفهمیدم در این دنیا
کلید عشق به دست کیست
به چشمانم نیا ای اشک
نبار از درد تنهایی
برای غصه ای تازه
نمانده در دلم جایی
به چشمانم نیا ای اشک
خدا هم با دلم قهر است
نمی خواهم ترحم را
که طعمش تلخ،چونان زهر است
به چشمانم نیا ای اشک
وجودم را نکن تحقیر
نمی بینی مگر غمها
شدند بر قلب من زنجیر
به چشمانم نیا ای اشک
فقط مرگ است سزای من
شدم از بی کسی، مغموم
ندارم چاره جز رفتن... ...
 
غر نوشت:خدا همیشه هست........

سنگ صبور بازدید : 64 سه شنبه 06 دی 1390 نظرات (0)
صرف فعل “دوست داشتن” بسیار سخت است

گذشته اش که به هیچ وجه ساده نیست

حالش کاملاً اخباری ست

آینده اش هم شرطی
سنگ صبور بازدید : 73 سه شنبه 06 دی 1390 نظرات (3)

کتاب عاشقی

کتاب عاشقی را آرام باز می کنم

و ورق می زنم صفحات دلدادگی را ،

داستان خسرو و شیرین . . .

افسانه ی لیلی و مجنون

روایت ویس و رامین ،

قصه ی فرهاد و منیژه ،

وامق و عذرا ، . . .

. . .

باز هم ورقی دیگر ،

و برگی دیگر ،

و کهن عشقی دیگر . . .

. . .

تو گویی لابلای هر برگ ،

با ظرافتی خاص . . .

دلی پیچیده شده ،

و چشمی نگران . . .

هنوز بر لب جاده عاشقی

به انتظار نشسته ،

یار را می جوید . . .

. . .
باز هم ورقی دیگر ،

و برگی دیگر ،

و کهن عشقی دیگر . . .

. . .

تو گویی لابلای هر برگ ،

با ظرافتی خاص . . .

دلی پیچیده شده ،

و چشمی نگران . . .

هنوز بر لب جاده عاشقی

به انتظار نشسته ،

یار را می جوید . . .

سنگ صبور بازدید : 112 سه شنبه 06 دی 1390 نظرات (0)

بیا دیوانگی را عاشقانه ناز کن ليلا
بیا زنجیر را از پای مجنون باز کن ليلا
بزن دل را به دریا تا که ماهی ها به رقص آیند
برقص و عشق خود را با جنون ابراز کن ليلا
برایت یک خراسان شعر را فریاد خواهم کرد
به تارم جان بده ، بی تابی ات را ساز کن ليلا
شکسته بالهایت را به روی آسمان وا کن
و در چشمان آبی خدا پرواز کن ليلا
غزل مبهوت می ماند ، نگاهت سحر موزون است
بیا ليلا ، بیا ، افسانه را آغاز کن ليلا

تعداد صفحات : 7

درباره ما
Profile Pic
دیـگر ، بـانـویِ هـیچ قـصـه ای نـخواهـم شد !... کـه ایـن ّبـانـو خـود قصـه هـا دارد ..
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 139
  • کل نظرات : 24
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 15
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 119
  • بازدید ماه : 105
  • بازدید سال : 1,128
  • بازدید کلی : 15,955