حالا که دگر هوایم را نداری...!
حالا که دگر هوایم را نداری...!
که از آن فقط ” چوبش ” باقی می ماند.
مگر این همه چــــــوب که خوردیم
از یک سیــــب…..
شروع نشد !؟
علاقمندی هایم پیشرفت کرده اند.....
حالا دیگر...
فحش هایت را هم دوست دارم..!!!!!
که به دنبال تو پر پر می زد و سپس می افتاد .. در قفس می فرسود
ناله ها می کند این مرغ گرفتار هنوز .. رنگ خون بر دم شمشیر قضا می بیند
بوی خاک از قدم تند زمان می شنوم
شوق دیدار توام هست چه باک
به نشیب آمدن روز فراز
به تو نزدیکترم می دانم
یک دو روزی دیگر از همین شاخه ی لرزان حیات پر کشان سوی تو می آیم
دیشب از خواب پریدم
خواستم از وحشت کابوس به آغوش تو پناه بیاورم...
یادم نبود...
از نبودن تو به خواب پناه برده بودم!!!!!!!!!!!
عشق من رو سوی فردا کرد و رفت
نامه های کهنه را تا کرد و رفت
خسته شد از من دلش طاقت نداشت
اشک چشمم مثل دریا کرد و رفت
عاقبت پی برد به پستی دلم
قصد فتح قله ها را کرد و رفت
از من و شادی من بیزار بود
گریه هایم را تماشا کرد و رفت
با حضورش غصه ها زخمی شدند
زخم غم ها را مداوا کرد و رفت
قلب من در دست او هم می تپید
قلب را خاک کف پا کرد و رفت
دل به زیر پای او فریاد زد
سر به سوی آسمان ها کرد و رفت
گفتمش چشم انتظارم تا ابد
انتظارم را چه زیبا کرد و رفت.
وقتی اسمان با آن همه عظمت
توانایی تحمل
بغضش را ندارد
از من چه انتظاری دارند!!؟؟...
بغض هایم را نگه می دارم…!
بعضی وقتها سبک نشوم سنگین ترم!
فقط پلی بودم برای عبورت…?فکر تخریب من نباش…?
به آخر که رسیدی،فقط دست تکان بده،?خودم فرو میریزم…
بر خاک بخواب نازنین،تختی نیست.
آواره شدن ,حکایت سختی نیست.
از پاکی اشکهای خود فهمیدم ؛
لبخند همیشه راز خوشبختی نیست
روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت
هر کس غصه ی اینکه چه میکرد نداشت
چشمه ی سادگی از لطف زمین می جوشید
خودمانیم زمین این همه نامرد نداشت ...
جای تو خالی....
دیشب که نمیدانستم برای کدام اندوه بگریم
خیلی خندیدم ...جای تو خالی
جای تو خالیست...
اینجا
تا چشم کار میکند ....
جای تو خالیست.........
دیشب به درخانه یاررفتم مست
انگشت به درزدم گمان کردم هست
همسایه برون کرد سرزپنجره گفت
اوماه عسل رفت سپس پنجره رابست
غرنوشت: روزگار همینه دیگه
رویاهایت را برآورده میکند ،آنکه آسمانی را میگریاند تا گلی بخندد ...
خدا آن حس زیبائیست که در تاریکی صحرا زمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را؛یکی همچون نسیم دشت می گوید :« کنارت هستم ای تنها ».
تعداد صفحات : 7
دیـگر ، بـانـویِ هـیچ قـصـه ای نـخواهـم شد !... کـه ایـن ّبـانـو خـود قصـه هـا دارد ..